معنی بی ادبی
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Barbarity, Brusqueness, Caddishness, Coarseness, Contumely, Curtness, Discourtesy, Gracelessness, Grossness, Impoliteness, Incivility, Indelicacy, Rudeness, Surliness
فارسی به ترکی
edepsizlik, kabalık
ترکی به فارسی
ادبی
فرهنگ فارسی هوشیار
عربی به فارسی
ادبی , کتابی , ادیبانه , ادیب , وابسته به ادبیات , ادبیاتی
فرهنگ معین
(~.) [ع - فا.] (ص نسب.) نوشته ای که موضوع و سبک آن ادبی باشد، نوشته هایی که با فنون ادبی بستگی داشته و درباره ادبیات باشد.
لغت نامه دهخدا
ادبی. [اَ دَ بی ی] (اِخ) کوهیست نزدیک عوارض. شماخ گوید:
کانها وقد بدا عُوارض ُ
و أدبی ّ فی السّراب غامض ُ
واللیل بین قَنوَین رابض ُ
بجیرهالوادی قطاً نواهض ُ.
نصر گوید: أدبی ّ کوهی است در دیار طی ٔ حذاء عوارض. و آن کوهی است سیاه رنگ در أعلی دیار طی ٔ و ناحیه ٔ دار فزاره. (معجم البلدان).
فرهنگ واژههای فارسی سره
فرهنگی
فارسی به ایتالیایی
letterario
معادل ابجد
29